سلام خسته نباشيد قصه عشق خودموميگم 4ساله باهميم خانواده هاميدونن قصد ازدواجيم اما شرايطا جورنيست واسه ازدواج؛دوستيمون کاملأپاکه خودمون نمازامون دعاهامون همه اينچيزا بجاست وقضانميشه؛پسره شيرازي من مازندراني چطورباهم درارتباط نباشيم؟واقعأميشه؟پس دلتنگيوچيکارکنيم؟دليل مخالفتم اينه که الان رابطه جنسي بين پسردخترها خيلي زيادشده اگه با1نفر خالصانه رفيق شن توجامعه مون اينقدرفساد بوجود نمياد؛الان سن عشق من اوج شهوت و هوسشه خودتونم ميدونيد مهارکردنش خيلي سخته الان بايدچيکارکنه تکليفش چيه؟بااينکه تاحال بهم اجازه فکرکردن به اين موضوعونداديم اماواقعأسزاواره من باشمواون اينجوراذيت شه؟