سوال:اگه بحث دین و احساس رو کنار بگذاریم میشه (علمی) و با (منطق) وجود خدا را اثبات کرد؟
نتیجه تحقیق نویسنده وبلاک راه فضیلت:
ممنون از شما که سوال خود را با وبلاک راه فضیلت مطرح کردید البته ببخشید این سوال در تخصص من نیست به خاطر همین از سایت های پاسخگو جواب را برایتان می نویسم ساده ترین برهانی که برای اثیات خداوند به کار می رود برهان نظم است
برهان نظم: خداپرستان براى اثبات خداى جهان به دلایل فراوانى استدلال کردهاند؛ در میان دلایل آنها روشنترین و قانعکنندهترین دلیلى که جلب نظر مىکند «برهان نظم» است. زیرا این برهان هم عقل را قانع مىکند و هم وجدان را راضى مىسازد و از این جهت همیشه مورد توجه دانشمندان و فلاسفه الهى بوده است.
پایههاى اساسى این برهان: این برهان بر دو پایه اساسى قرار دارد: 1- در هر گوشهاى از این جهان پهناور آثار نظم و حساب و قانون و هدف به چشم مىخورد، 2- هر دستگاهى چنین باشد سازنده آن یک مبدأ عالم و عاقل است.
توضیح را در ادامه ببینید
اکنون به توضیح این دو مقدمه توجه فرمایید.
پایه اول: در هر گوشهاى از جهان پهناور، دستگاههاى منظم و سازمانهاى مرتب به چشم مىخورد، برنامه و حساب و قانون حتى بر کوچکترین اجزاء عالم حکومت مىکند و هر یک از این موجودات گوناگون چون لشکرى انبوه که به دستههاى مختلفى تقسیم شده باشند، با صفوف منظم و با هماهنگى شگرفى تحت فرماندهى واحدى به سوى مقاصد خاصى حرکت مىکنند. به عبارت دیگر: جهان هستى درهم و برهم نیست و همه موجودات و حوادث در یک خط سیر معینى سیر مىکنند. به عبارت سوم: یک نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در میان تمام اجزاء و موجودات عالم هستى مشاهده مىشود که در اولین نظر محسوس است.
براى روشن شدن این حقیقت توجه شما را به نکات زیر جلب مىکنیم.
1- بررسى اجمالى برخى از عظمت و نظم کرات و سیارات:
نیوتون منجم معروف، در نظریه معروف خود مبنى بر جاذبه عمومى مىگوید: قانون جاذبه عمومى به ضمیمه قوه «گریز از مرکز» بر تمامى سیارات حکمفرما است و در هر یک از اجرام بالا، این دو قوه به طور متعادل وجود دارد و از طرفى چون قوه جاذبه نسبت مستقیم با حجم دو جسم و نسبت معکوس با مجذور دو جسم دارد به همین دلیل وزن هر یک از سیارات متناسب با فاصله و سرعت سیر آنها است، بنابراین اگر تساوى بین این دو ناموس برقرار نبود یعنى مثلاً قوه جاذبه بیشتر از قوه دافعه مىشد، جسم بزرگتر، کوچکتر را به سوى خود جذب مىکرد و اگر قوه دافعه زیادتر مىشد سیارات تدریجا از مرکز خود دور شده نابود مىگردیدند. یعنى در اجرام سماوى این دو نیرو به طور متساوى حکمفرما است که اگر کوچکترین تخلفى روى دهد یعنى قوه جاذبه و یا نیروى گریز از مرکز کم و زیاد گردد و به طور کلى اگر سیارات فاصله یا حجم یا سرعت سیرى را که دست قدرت براى آنها تعیین کرده از دست بدهند وضع آنها به کلى به هم مىخورد و این خود یکى از مصادیق نظم در جهان بالا است.
حرکت سیارات یکى از شواهد بارز نظم است که روى یک حساب منظم و دقیقى به طور یکنواخت در حرکتند. به طورى که طى هزاران سال کمترین تغییرى در وضع آنها دیده نمىشود.
مسأله خسوف و کسوف هم از موضوعات قابل ملاحظه است، زیرا مىتوان وقوع آنها را از سالها قبل دقیقا پیشبینى کرد و این خود به خوبى حکایت مىکند که گردش کواکب چقدر منظم و دقیق است، به طور کلى در هر 18 سال و 11 روز 43 مرتبه کسوف و 28 مرتبه خسوف صورت مىگیرد. پس از گذشتن این مدت باز کسوف و خسوف در اوقات معین تکرار مىشود. یعنى در هر 18 سال و 11 روز خورشید و ماه و زمین در وضع متناسبى، مشابه جریان قبل قرار مىگیرند.
2- نگاهى گذرا به نظم در کوچکترین ذرات عالم:
کوچکترین موجودى که تاکنون در دسترس علم بشر قرار گرفته «اتم» و اجزاء آن مىباشد. اتم که از شگفتانگیزترین موجودات جهان آفرینش است به قدرى ریز و کوچک مىباشد که حتى با نیرومندترین میکروسکوپهاى الکترونى که موجودات را چندین دههزار برابر بزرگتر نشان مىدهد قابل رؤیت نیست. ولى تنها، محاسبات علمى و ریاضى و آثار گوناگونى که ضمن آزمایشها روى شیشههاى عکاسى و مانند آن ظاهر مىشود، بشر را به وجود این موجود حیرتآور پر از قدرت هدایت نموده است.
اتمها همان واحدها و مصالح ساختمان عظیم جهان ماده است که از به هم پیوستن آنها به طرزهاى گوناگون، اجسام و موجودات متنوع این جهان به وجود آمده است و به عبارت دیگر تمام اجسام و موجودات عالم طبیعت مجموعهاى است از اتمها و یک جسم بسیار کوچک که به زحمت به چشم دیده مىشود، در حقیقت از تراکم میلیونها اتم روى هم انباشته، به وجود آمده است.
ساختمان درونى اتم: اتم با آن همه کوچکى داراى اجزاء متعددى است که عمده آنها سه قسمت زیر است که آنها را به منزله ارکان اتم مىشود معرفى کرد:
«پروتون» که داراى بار الکتریکى مثبت است. «نوترون» که از نظر خاصیت الکتریکى خنثى است. «الکترون» داراى بار منفى بوده و گاهى به آن «نگاتون» هم گفته مىشود.
این اجزاء بىنهایت ریز به طور شگفتانگیزى ساختمان اتم را تشکیل دادهاند، به این ترتیب که پروتون و نوترون به طور اجتماع در مرکز قرار گرفته هسته اتم را تشکیل مىدهند و ذرات الکترونها هم در فاصلههاى معینى در اطراف هسته به سرعت سرسامآورى در گردشند.
دانشمندان، ساختمان اتم را به ساختمان منظومه شمسى و حرکت الکترونها را به حرکت دورانى سیارات تشبیه کردهاند، با این تفاوت که اگر تعجب نکنید سرعت سیر سارات اتمى به مراتب از سرعت سیر سیارات منظومه شمسى بیشتر است و چنانچه خواهیم دید، تعداد ذرات هسته و الکترونها و فاصله آنها و بالاخره مداراتشان در اتمها فرق مىکند.
ابعاد اتمها: پروتون که یکى از اجزاء هستهاى اتم است به اندازهاى کوچک است که هرگاه هزار میلیارد تا دههزار میلیارد از آنها کنار هم چیده شوند تازه طول این صف عجیب! فقط یک سانتیمتر خواهد بود.
حجم یک اتم بیش از هزار برابر حجم یک پروتون مىباشد ولى تمام این حجم هم پر نیست و فاصله میان الکترونها و هسته که نسبت به حجم هسته بسیار وسیع مىباشد کاملاً خالى است و براى تصویر این فضاى عجیب کافى است بدانیم که اگر قطر یک اتم را یک کیلومتر فرض کنیم تنها یک متر آن به وسیله هسته و پروتون اشغال شده و الکترونها در فاصله یک کیلومترى به دور هسته گردش مىکنند و بقیه را یک فضاى خالى تشکیل مىدهد.
قسمت پر و اشغال شده اتمها نسبت به فضاى خالى آنها به قدرى ناچیز است که درست مانند جرم کره خورشید است در مقابل فضاى وسیع میان آن و دورترین سیارات و روى این حساب پیداست که قسمت مهم حجم اتم خلاء بوده و ماده اصلى بسیار کوچک است و به گفته «ژولیو» دانشمند معروف اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم و تمام اجزاء اتمهاى آن را به وسیله مثلاً فشار فوقالعاده به هم بچسبانیم، همین بدن انسان به قدرى کوچک مىشود که به زحمت مىتوان آن را مشاهده کرد! و عجیبتر آن که این جسم بسیار کوچک وزن اولیه خود را از دست نخواهد داد، یعنى وزن آن برابر با وزن بدن اصلى مثلاً همان 70 کیلوگرم خواهد بود.
از سریع هم سریعتر! الکترونها که ذراتى سبکوزن و داراى بار منفى هستند و گرد هسته مرکزى اتم با سرعت سرسامآورى حرکت مىکنند در اتم هیدروژن که سادهترین اتمها است و داراى یک الکترون مىباشد سرعت سیر الکترون سه هزار کیلومتر در ثانیه است و در اتم اورانیوم که الکترونهاى متعددى دارد سرعت حرکت آنها به 164 و 201 کیلومتر در ثانیه مىرسد.
اکنون فکر کنید در این میدان بىنهایت کوچک موجودى با این سرعت عجیب، گردش کند چه وضعى به خود گرفته و در یک ثانیه چند مرتبه گرد مرکز خود باید طواف کند و چه مسافتى را بپیماید؟
با توجه به این بیان تصدیق خواهد کرد که سیارات شمسى هم با آن عظمت و سرعتى که دارد هرگز به گرد این الکترونهاى کوچک و ناچیز نمىرسد!
تفاوت اتمها: سابق بر این گمان مىکردند که ساختمان تمام اجسام از عناصر اربعه: آب، باد، خاک، آتش ساخته شده و این چهار عنصر سازنده جهان مادى خود بسیط بوده قابل تجزیه نیستند. ولى در اثر تحقیقات و آزمایشات علمى معلوم شد که نه تنها «عناصر» منحصر به چهار نیست بلکه این چهار عنصر اساسا قابل تجزیه بوده و خود از عناصر بسیط دیگرى پدید آمدهاند.
از این عناصر تاکنون حدود 104 عنصر کشف شده که از حیث تعداد ذرات هستهاى و الکترونها با هم تفاوت دارند و همین اختلاف است که تنوع اتمها را ایجاب کرده است.
به این معنى که این اجسام گوناگون با آن همه اختلافاتى که در خواص فیزیکى و شیمیایى دارند تفاوت و اختلافى جز در کم و زیاد تعداد الکترونها و پروتونها ندارند.
سادهترین اتمها، اتم هیدروژن است که فقط داراى یک الکترون و یک پروتون است تا مىرسد به اتم اورانیوم که در آن 92 الکترون «دیوانهوار» در مدارات متعدد دور هسته مرکزى (که داراى 136 تا 147 نوترون و پروتون مىباشد) در گردشند و بعد از عنصر اورانیوم عناصر دیگرى کشف شده که داراى الکترونهاى بیشترى هستند.
مطالعه در عالم «بىنهایت کوچک» اتمها درسهایى به ما مىآموزد که ما را به خداوند «بىنهایت بزرگ» راهنمایى کرده و به عظمت و قدرت و علم بىپایان او آشنا مىسازد.
در اینجا کافى است که ما چهار قسمت را که بیش از همه جلب توجه مىکند و هر کدام نمونه بارزى از علم و قدرت آفریننده اتم مىباشد مورد مطالعه قرار دهیم:
1- نظم اتمها: 104 عنصرى که تاکنون کشف شده همه داراى یک قاعده منظم و ترتیب مخصوصى مىباشد که تعداد الکترونهاى آنها به ترتیب از یک شروع شده تدریجا روز نقشه منظم و واحدى بالا مىرود. به طورى که توانستهاند تمام آنها را دستهبندى کرده و تحت یک جدول (معروف به جدول مندلیف) تنظیم کنند.
2- تعادل نیروى جاذبه و دافعه: دو «بار» مخالف الکتریسیته همواره یکدیگر را جذب مىکنند، یعنى اگر یک جسم که حامل الکتریسیته مثبت است با دیگرى که داراى الکتریسیته منفى است نزدیک شود آن دو جسم به سوى یکدیگر حرکت کرده و همدیگر را در آغوش مىفرشاند و جرقهاى که باید نام آن را برق عشق گذارد جستن مىکند.
روى این حساب، الکترونها که داراى بار منفى و پروتونها که حامل بار مثبت هستند باید به فوریت یکدیگر را جذب کنند واین گردشهاى پرهیجان جاى خود را در دل اتمها به سکون مرگبارى بدهند. بدیهى است اگر چنین مىشد، جهان وضع دیگرى به خود مىگرفت. ولى هرگز چنین حادثهاى در جهان اتفاق نیافتاده و نخواهد افتاد و این، روى یک حساب کلى دقیق و پایدارى مىباشد که این تعادل عجیب و نظم شگفتانگیز را در درون اتم به وجود آورده است.
رمز این مطلب در این است که یک نظم و حساب معینى در اندرون اتم حکومت مىکند که نگهدار و پدیدآورنده این تعادل است، یعنى یک قوه دیگرى که در اثر گردش دورانى الکترونها به دور هسته تولید مىشود و آن را قوه گریز از مرکز مىنامند قوه جاذبه هسته مرکزى را تعدیل مىبخشد.
«قوه گریز از مرکز» که در اثر حرکت دورانى به وجود مىآید و قدرت آن متناسب با سرعت حرکت مىباشد، همواره جسم متحرک را از هسته مزبور به عقب مىراند و از طرفى هم هسته مرکزى با قوه جاذبه که در اثر نزدیکى دو «بار» الکتریکى تولید شده، الکترونها را به شدت به طرف خود مىکشاند.
اکنون فکر کنید که براى حفظ موجودیت اتم باید سرعت سیر الکترونها به اندازهاى باشد که قوه دافعه متولد شده از آن، درست به اندازه قوه جاذبه و جوابگوى آن بوده باشد و اگر کوچکترین تجاوزى از این حد و قانون معین رخ دهد دستگاه اتم از کار خواهد افتاد، یعنى اگر کمى قوه گریز از مرکز زیادتر شود الکترونها به زودى فرار کرده و اتم تجزیه مىشود و اگر این تعادل به نفع قوه جاذبه به هم بخورد، اجزاء اتم به زودى به هم نزدیک شده و از کار خواهد افتاد و به این ترتیب دستگاه اتم از بین خواهد رفت. فکر کنید تنظیم این حساب دقیق در آن محیط فوقالعاده کوچک چه کار مشکلى است!
3- نیروى فوقالعاده اتم: هسته اتم که از ذرات پروتون و نوترون تشکیل یافته است، داراى یک نیروى فوقالعاده عظیمى مىباشد که در دل هسته اتم نهفته است و به عبارت صحیحتر این ذرات چیزى جز «نیرو و انرژى متراکم» نیستند! لذا وقتى این نیرو از هسته اتم آزاد مىشود تولید یک انرژى عظیم مىکند که آثار خارقالعادهاى به وجود مىآورد. ولى با این همه، این نیروى بزرگ به طور اسرارآمیزى در درون ذرات بىنهایت کوچک هسته اتم مهار شده و آزاد کردن آن به این سادگى و آسانى هم امکانپذیر نیست، بلکه براى این منظور احتیاج به ماشینهاى عظیم الکتریکى دارد.
حال فکر کنید اگر این دیو دیوانه به زودى مىتوانست زنجیر خود را پاره کرده و اتم را منفجر سازد چقدر زندگى در این جهان خطرناک و مشکل بود!!
مطالعات این نکات توحیدى درباره ساختمان دقیق اتم و ابعاد و نظم اسرارآمیزى که در هر قسمت از آن به کار رفته و نیروى فوقالعادهاى که در دل آن نهفته است بدون شک ما را به یک منبع عظیم قدرت و علم که به وجود آورنده آن است راهنمایى مىکند.
راستى آیا ممکن است این همه دقایق و اسرار نظامى را که در وجود یک موجود بىنهایت کوچکى به کار رفته است معلول علل و عواملى دانست که کاملاً از آنها بىاطلاع و بىخبر مىباشد حتى به اندازه یک کودک دو ساله هم ازعقل و شعور بهره ندارد؟!
پایه دوم: سازمانى با این نظم و دقت نمىتواند معلول تصادف و اتفاق باشد. یعنى یک سلسله علل فاقد عقل و شعور آن را ایجاد کرده باشند. از این دو مقدمه (عالم منظم است و نظم آن بدون فاعل عاقل حکیم ممکن نیست) چنین نتیجه مىگیریم که جهان داراى مبدئى دانا و توانا است که این سازمان عظیم را طبق نقشه و هدف خاصى ایجاد کرده و رهبرى مىکند.
اکنون که اساس این استدلال اجمالاً روشن شد به توضیح کامل هر یک از دو مقدمه آن مىپردازیم و چون مطالب مقدمه دوم سادهتر و از طرفى هنگام مطالعه از مقدمه اول جلوتر است. ما هم ابتدا مقدمه دوم را اثبات مىکنیم و سپس به بحث در پیرامون مقدمه اول مىپردازیم.
چرا نظم حاکى از عقل و فکر است؟ براى رسیدن به این حقیقت که نظم همواره حکایت از یک مبدأ عاقل و متفکر مىکند دو راه در پیش داریم، از هر کدام میل داشته باشید مىتوانیم به مقصد برسیم ولى چه بهتر که هر دو راه را با هم جمع کنیم:
راه اول: همه مىدانیم که براى ساختن یک آپارتمان آبرومند، یک خانه معمولى از هرگونه مصالحى نمىتوان استفاده کرد. مثلاً مقوا و کاغذ و لاستیک براى این کار به درد نمىخورد، بلکه سنگ و چوب و آهن و سیمان ومانند آن لازم است و باز مىدانیم که این مصالح «با کمیت خاصى» به درد مىخورد و هر مقدارى از هر کدام باشد کافى نیست. حتما باید هر کدام به نسبت معینى باشند. این هم نیز مسلم است که مصالح مزبور هر کدام باید با «کیفیت خاصى» باشد تا مفید واقع شود. مثلاً اگر آهن به صورت «براده» و چوب به صورت قطعات خیلى کوچک در آید به هر مقدار هم که باشد کوچکترین فایدهاى براى این ساختمان نخواهد داشت.
از این بیان چنین نتیجه مىگیریم که براى هر ساختمانى «مواد مخصوص» با «کمیت مخصوص» با «کیفیت مخصوص» لازم است. بنابراین براى رسیدن به مقصود باید از میان تمام مصالح و مواد گوناگون فراوانى که در این جهان هست مواد مورد نظر را انتخاب نموده و جدا سازیم. همچنین باید توجه به مقدار و اندازه آن نیز داشته باشیم که کم و زیادى پیش نیاید و نیز کیفیت و چگونگى هر یک از مصالح را از میان تمام کیفیات موجود انتخاب کنیم و الا هرگز به منظور خود نائل نخواهیم شد. تازه از این سه مرحله که گذشتیم صحبت از «طرز ترکیب» این مصالح مختلف پیش مىآید که آنها را به صورت خاصى به هم پیوسته و ترکیب کنیم تا ساختمان مورد نظر به دست آید.
بدیهى است هر یک از این مراحل چهارگانه یعنى: انتخاب نوع مصالح، کمیت لازم، کیفیت مورد نظر، طرز ترکیب آنها به یکدیگر محتاج به یک مبدأ عقل و شعور است که آن را انجام دهد و بدون آن هیچ یک از این مراحل عملى نیست، تصادف کور و کر نمىتواند مصالح لازم و کیفیت و کمیت آن را انتخاب کرده و به طرز خاصى به هم ترکیب کند، از اینجاست که ما از مشاهده یک ساختمان فورا متوجه مبدأ عقل و شعورى که در ساختن آن به کار رفته مىشویم.
راه دوم حساب احتمالات: کتابى است علمى، مطالب آن طبق شماره صفحه مرتبه شده و داراى 100 برگ است. اوراق آن را در هم ریخته و مخلوط سازید به طورى که شمارهها و مطالب به طور مشوش و نامنظمى قرار گیرند، اکنون کتاب را به دست شخص بیسواد یا نابینایى بدهید و خواهش کنید که آن را به صورت اول بازگرداند! او نابینا است یا سواد ندارد و در هر حال نمىتواند شماره ورق اول را بخواند. به منظور برداشتن همان ورق اول، ورقى را از میان آن اوراق پراکنده برمىدارد، به امید این که همان ورق اول باشد، ناگفته پیداست که احتمال رسیدن او به این مقصد یک احتمال از صد احتمال است. این ورق را هر چه هست کنار مىگذارد، ورقى را به احتمال برگ دوم برمىدارد، احتمال درست از آب در آمدن آن یک احتمال در 99 احتمال است. بنابراین موفقیت او در قرار گرفتن شمارههاى 1 و 2 پشت سر هم تقریبا یک احتمال در مقابل ده هزار احتمال است یعنى: میان این ده هزار احتمال یک احتمال آن مطابق با واقع است و آن در صورتى است که در دفعه اول ورق اول و در دفعه دوم ورق دوم را برداشته باشد و همچنین اگر ورقى دیگر را به منظور برگ سوم بردارد احتمال موفقیت آن یک احتمال در 98 احتمال است، یعنى احتمال منظم شدن برگ اول و دوم و سوم تقریبا یک احتمال در مقابل یک میلیون احتمال است. پس احتمال موفقیت این شخص نابینا یا بیسواد در جمعآورى این کتاب و مرتب کردن آن یک احتمال از عددیست نامتناهى، یعنى تقریبا یک احتمالى است در برابر «عدد 1 که دویست صفر در سمت راست آن قرار داشته باشد»!
مثال دیگر: فرض کنید شعرى در کمال فصاحت روى کاغذى نوشته شده این شعر یک مطلب اخلاقى را بیان مىکند و بسیار موزون و خوشقافیه و بالاخره مشمول کلیه مزایاى شعرى است و از طرفى داراى مضمون بسیار عالى است و چنین به نظر مىآید که مربوط به هزار سال قبل است. آیا هیچ کس احتمال مىدهد که این شعر نتیجه حرکات مدادى است که به وسیله دست یک بچه خردسال به قصد بازى انجام گرفته و بالاخره از روى اتفاق به وجود آمده است؟
یا این که فرض کنید لوحه بسیار زیبا و نقاشى شدهاى در یکى از حفارىها به دست آمده و کارشناسان و متخصصین فن آن را مربوط به دو هزار سال قبل تشخیص دادهاند آیا مىتوان احتمال داد که این لوحه در اثر چرخیدن ناموزون دست کسى که هیچگونه اطلاعى از اصول نقاشى نداشته به وجود آمده؟ بدیهى است که انسان از مشاهده این آثار پى مىبرد که شاعرى زبردست و با اطلاع از شعر و اخلاق و همچنین هنرمندى که کاملاً از فن نقاشى اطلاع داشته در سرودن آن شعر و ترسیم این لوحه دست در کار بودهاند.
بدن انسانى را در نظر بگیرید: فرض کنید این بدن داراى صد جزء است که با صد کیفیت تشکیل یافته که هر کدام از این اجزاء با یک حساب دقیق تنظیم و هر کدام به طور منظمى کار خود را انجام مىدهند، اکنون آیا احتمال به وجود آمدن این بدن با این کیفیت از روى تصادف و اتفاق، روى حساب احتمالات مساوى با صفر نیست؟ و آیا مىتوان این موجود منظم و صدها بلکه هزارها موجود دیگر را که در سازمان خلقت به چشم مىخورد به علل فاقد شعور و اراده نسبت داد؟
از دو پایه فوق نتیجه مىگیریم: این دستگاه شگفتانگیز با آن همه ریزهکارىهاى دقیق از روى «تصادف» به وجود نیامده است و احتمال پیدایش تصادفى آن مساوى با صفر است، بلکه وجودى عاقل و مقتدر که خود در هستىاش محتاج به غیر نیست جهان هستى را خلق کرده و اداره مىکند.
لطفا نظرات و سوالات خود را در قسمت نظرات وبلاک راه فضیلت بنویسید برای ورود به وبلاک راه فضیلت روی کلمه راه فضیلت کلیک کنید راه فضیلت